جدول جو
جدول جو

معنی رهی پرور - جستجوی لغت در جدول جو

رهی پرور
(بَ دَ / دِ)
بنده نواز. که نسبت به زیردستان مهربانی و نوازش کند. که بر بندگان و خدمتکاران مهربان و رؤف باشد:
خزینه پرور مردم رهی گداز بود
ملک خزینه گداز آمد و رهی پرور.
عنصری.
فروختند بمیرند شاه هندو را
به پیش خیمۀ شاهنشه رهی پرور.
عنصری.
ثنا بگسترم از دولت تو بنده نواز
سخن بپرورم از مدح تو رهی پرور.
مختاری غزنوی.
تویی معاینه در مهتری ومثل تو نیست
کریم طبع و رهی پرور و سخاگستر.
سوزنی.
رجوع به رهی شود
لغت نامه دهخدا
رهی پرور
بنده نواز، مهربان و رئوف
تصویری از رهی پرور
تصویر رهی پرور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنکه مردم ضعیف و حقیر و زیر دستان خود را پرورش دهد و به مقام و مرتبهای برساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روح پرور
تصویر روح پرور
پرورش دهندۀ روح، آنچه روح را پرورش می دهد، روح افزا
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
رعیت پرورنده. که رعایت حال رعیت کند. پادشاهی که به آسایش و رفاه ملت علاقه مند باشد. رعیت نواز. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رعیت و رعیت پروری شود.
- سلطان رعیت پرور، پادشاهی که عموم مردمان مملکت خود را تربیت می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ دَ / دِ)
هرچیز که روح را پرورش دهد. (ناظم الاطباء). آنچه روح را مسرت بخشد. مفرح. شادی بخش. دل انگیز. روح انگیز. روح افزا. روانبخش. پرورندۀ روح:
هزاران درود و دو چندان تحیت
ز ایزد بر آن صورت روح پرور.
ناصرخسرو.
تیغش نه تیغ صاعقۀ دشمن افکن است
دستش نه دست معجزۀ روح پرور است.
امیرمعزی (از آنندراج).
بطاعت هست خورشیدی که نورش روح پرور شد
بهمت هست دریایی که موجش گوهرافشان شد.
امیرمعزی (از آنندراج).
شهری بشکل ارقم با صدهزار مهره
در دیده چون گوزنان تریاق روح پرور.
خاقانی.
کآنجا به از آن عروس دلبر
هستند بتان روح پرور.
نظامی.
یک جهان پرنگار نورانی
روح پرور چو راح ریحانی.
نظامی.
این بوی روح پروراز آن کوی دلبر است
وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است.
سعدی.
از هرچه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است.
سعدی.
دریغا چنان روح پرور زمان
که بگذشت بر ما چو برق یمان.
سعدی (بوستان).
و غنچۀ روی محنت عضدی از نسیم روح پرور و طرب افزای پیاله بشکفت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 18).
میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش
تر کن دماغ جان ز می روحپرورش.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
تربیت کننده ذرّه. مجازاً، مربّی زیردستان و برکشندۀ آنان
لغت نامه دهخدا
تربیت کننده ذره، آنکه کسان و خدمتکاران خود را ترقی دهد مربی زیر دستان. کوچک پرور، سرپرست دلسوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح پرور
تصویر روح پرور
جان پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر پرور
تصویر گهر پرور
آنکه مروارید را پرورش دهد
فرهنگ لغت هوشیار